یکی از مهمترین وظایف خانواده در قبال فرزندان و همچنین دولتها در جوامع مختلف، فراهم کردن شرایط تحصیل و آموزش برای آنان و حمایتهای لازم از فرزندان خود در این فرایند است. آموزش و تحصیل علاوه بر اینکه از حقوق اساسی کودک در هر جامعهای به شمار میرود، نقشی اساسی در فرایند جامعهپذیری، رشد و شکوفاشدن استعدادهای کودکان دارد، همچنین زمینهساز بهرهمندی آنها از امکانات و شرایط بهتر در آینده است.
در این میان خانوادههایی هستند که به دلایل مختلف کودکان خود را به سمت کار اجباری سوق میدهند که ما آنها را با عنوان کودکان کار و خیابان میشناسیم. در نگاه اول چنین به نظر میرسد که صرف فقر و عامل اقتصادی منجر به ترک تحصیل و یا مشکلات تحصیلی این کودکان میشود، این در حالی است که رفتارها و نگرشهای برخی خانوادهها و به تبع آن نگرش کودکان به تحصیل، منجر به شدیدترشدن چالشهای آموزشی و تحصیلی کودکان کار و خیابان میشود.
در خصوص اهمیت ابعاد نگرشی و فرهنگی تاثیرگذار بر آموزش و تحصیل کودکان کار و خیابان، «حمیدرضا یزدانی و رضا یازرلو» پژوهشی با عنوان «تحلیل نگرشهای فرهنگی خانواده در حوزه آموزش کودکان کار و خیابان» با بهرهگیری از دیدگاه و نظر مطلعین کلیدی (مددکاران اجتماعی حوزه کودکان کار، مدیران مدارس این کودکان، کارشناسان سازمانهای دولتی، استادان دانشگاه و فعالین انجمنهای کودک) انجام دادهاند که در ذیل به آنها اشاره میشود:
بیاعتقادی به تحصیل
طبق نظر مطلعین، یکی از دلایل مهم در رابطه با آموزش کودکان کار و خیابان، بیاعتقادی به تحصیل فرزندان از سوی برخی خانوادهها است. این نگرش منجر به شکلگیری راهبردهایی برای مواجهه با تحصیل و آموزش کودکان شده که از جمله میتوان به نداشتن برنامهریزی و ثبت نام کودکان در مراحل پیش دبستانی، تشویق کودکان به کار و حمایت نکردن از برنامههای تحصیلی کودکان اشاره کرد که پیامدهایی مانند بیرغبتی کودکان به تحصیل، بیکیفیتی تحصیل، بازماندن از تحصیل، ترک تحصیل زودهنگام، بیتوجهی به تحصیل و پذیرش کار را در پی داشته است.
تفکر سنتی به تحصیل
نظر آگاهان این حوزه این است که بسیاری از خانوادهها هنوز یک نگاه کاملاً سنتی به مقوله تحصیل دارند. به خصوص در مورد دختران، کارکرد تحصیل را صرفاً ابزاری برای خواندن و نوشتن میدانند. از آنجا که این نگرش در یک بستر فرهنگی و اجتماعی برساخته شده، همچنان در میان این خانوادهها ادامه داشته و بر طبق آن تصمیمگیری کرده و عمل میکنند. کودکان هم با توجه به شرایط سنی و وابستگی به والدین از این تصمیم تبعیت میکنند، زیرا از این طریق در درون خانواده پذیرفته شده و ضمن سرسپردن به تصمیمات والدین با تشویق و حمایت آنها و سایر اطرافیان هم مواجه میشوند. بسیاری از این کودکان این هویت سنتی را پذیرفته و دنباله رو فرهنگ خانوادگی خود هستند.
راهبردهای خانوادهها در پی این نگرش، اجازه ندادن به تحصیل دختران از مقطع ابتدایی به بعد، نگاه ابزاری در حد توان خواندن و نوشتن به تحصیل و فرزند را بازوی اقتصادی خانواده دیدن است که ریزش تحصیلی در بین دانشآموزان از مقطع ابتدایی به بعد، ازدواج زودهنگام دختران، از دست رفتن فرصتهای شغلی و تحصیلی در آینده پیامدهای آشکار آن است.
ناامیدی به کارایی و اثربخشی
از نظر مطلعین این حوزه، بسیاری از خانوادههای کودکان کار و خیابان، امیدی به موفقیتهای تحصیلی فرزندان و فراهم شدن فرصتهای شغلی از این طریق در آینده برای فرزندشان ندارند و ترجیح میدهند فرزندانشان از اوایل کودکی سراغ کاری بروند که بازدهی مالی هر چند اندک داشته باشد. خود این نتیجهگیری زودهنگام منجر به عدم امکان مهارتهای فنی و حرفهای شده، چرا که زمان بر بوده، در حالیکه کار دست فروشی و تفکیک ضایعات و زباله درآمدی روشن و به روز را در پی دارد.
تاثیرپذیری و تقلید از اطرافیان
در میان خانوادههای کودکان کار و خیابان، متفاوت اندیشیدن و تلاش برای کشف استعدادهای تحصیلی و یا آزمایش شیوه دیگری برای زندگی فرزندان مشاهده نمیشود و بیشتر در یک مسیر خطی، پیرو اندیشهها و نگرشهای اطرافیان هستنددر میان خانوادههای کودکان کار و خیابان، متفاوت اندیشیدن و تلاش برای کشف استعدادهای تحصیلی و یا آزمایش شیوه دیگری برای زندگی فرزندان مشاهده نمیشود و بیشتر در یک مسیر خطی، پیرو اندیشهها و نگرشهای اطرافیان هستند.
به طور معمول این خانوادهها دارای فرزندان زیادی هستند، در این روند فرزندان نیز از یکدیگر الگو گرفته و مسیر خواهر و برادر بزرگتر خود را دنبال میکنند و به دلیل اینکه شبکه ارتباطی متفاوتی را تجربه نمیکنند، نمونههایی غیر از این برای آن ها مفهومی ندارد. از این رو، بیشتر آنها خود را از بدنه اصلی جامعه جدا انگاشته و احساس حقارت و طردشدگی را هم تجربه میکنند.
فقر فرهنگی
فقر فرهنگی به معنای احساس بینیازی به تحصیل و برنامههای آموزشی و کافی نبودن شناخت آنها از موضوع است. به گونهای که این مقوله از اولویتها و ارزشهای فرهنگی آنها محسوب نمیشود.
اگرچه این افراد از فقر اقتصادی و مشکلات معیشتی رنج میبرند، اما موضوع بیتوجهی به تحصیل و چالشهای این حوزه با نگرشهای فرهنگی و به ویژه فقر فرهنگی خانوادهها پیوند خورده است. در واقع، این افراد نه تنها از حداقلهای آموزش و تحصیل بیبهره هستند، بلکه در اکثر موارد تمایلی به یادگیری نداشته و حتی در مواردی از این نیاز آگاه هم نیستند.
نتیجه:
در جمعبندی باید گفت تا زمانی که نگرش خانوادهها به مساله آموزش و از آن مهمتر رویکردهای آموزشی برای کودکان کار تغییر نکند، شاهد تحصیل بسیار بیکیفیت و ترک تحصیلهای فراوان خواهیم بود.
همانطور که میدانیم، والدین بر اساس باورهای فرهنگی خود برای مدت و چگونگی تحصیل کودکان تصمیم میگیرند و باز بر همین اساس به ترک تحصیل فرزندان خود در مقاطع پایین تحصیلی تصمیم میگیرند.
از این رو، راهبردهایی که خانوادهها و به تاثیر از آنها، کودکان اتخاذ میکنند، نشان دهنده ناکارآمدی مداخلات انجام شده در حوزه آموزش است، زیرا نگاه صرف اقتصادی به چالشهای تحصیلی منجر به تدوین راهحلهای خطی متاثر از نگاه علت و معلولی شده است.
به نظر میرسد به دلیل سیطره فاکتور اقتصادی و تاثیر فراوان این مقوله بر ابعاد مختلف زندگی این گروه، نقش رفتارها و نگرشهای فرهنگی که در یک دوره زمانی بلند مدت شکل گرفته و به صورت نسل به نسل منتقل شده به خوبی دیده نشده است.
این در حالی است که ما با پدیدههای اجتماعی سروکار داریم که بسیار پیچیده و چندساحتی هستند. از طرف دیگر این پدیده در ارتباط با انسان بوده که خود موجودی چندبعدی، اندیشه ورز و کنشگر بوده که در برابر پدیدههای اجتماعی اندیشه میکند و پس از بررسیهایی که متاثر از باورها و نگرشهای اوست، دست به عمل و کنش میزند.
منبع ایرنا