اين روزها در هر محفل و مجلسي، اعم از خانوادگي، فاميلي و اجتماعي سخن از آمار طلاق و متاركه و جدايي زن و شوهرهاي جواني به ميان ميآيد كه چند سالي از شروع زندگي مشترك آنان سپري نشده است. از همين روي، ريشسفيدان و بزرگان معترض اين اوضاعند و از زن و شوهرهاي جواني كه به آساني تن به طلاق ميدهند شكوه دارند.
آنان ميگويند که ما نيز در بدو زندگي با سختيها و تنشها و ناملايمات بسياري دست به گريبان شديم، اما اين همه را تاب آورديم، چون ميدانستيم كه زندگي مشترك دشواريهايي دارد و جز با مدارا و مقاومت نميتوان پيروز زندگي شد.
اما متحير جوانان امروزي هستيم كه ادعاي «سختورزي» آنان گوش فلك را كر كرده و به هنگام مواجهه با دشواريهاي زندگي مشترك، سر تسليم فرود ميآورد و براي پاك كردن صورت مسئله، به جاي گشودن گره از آن روانه دادگاهها و دفترخانهها شده و توافقي از هم جدا ميشوند.
آيا زن و شوهر هاي جوان نميتوانند از عقلانيت خدادادي و مهارت هاي كلامي و زباني خود براي گره گشودن از مشكلات مشترك و از ميان راندن تنشهاي مستمر و اعاده عشق از دست رفته بهره گيرند و به جاي گام نهادن در مسير دادگاه خانواده، گام در طريق «سعادت مشترك» و «تفاهم مستمر» گذارند؟
در خصوص هر يك از اين پرسش ها حرف و سخن بسيار گفته شده است. عدهاي علت را در مشكلات شخصي، درآمد كم، بيكاري و شغلهاي نامرتبط يا تحصيلات و مهارت، جستوجو كردهاند. عدهاي هم از سهم و نقش اعتياد خانمانسوز به مواد افيوني و الكلي سخن گفتهاند و گروهي نيز «مداخله» خانوادهها را در اين موضوع دخيل دانستهاند.
هر سه اين عوامل ميتوانند «بسترساز» تنشهاي درون خانوادگي و وقوع پديده طلاق شوند. اما شواهد دقيق پژوهشي، به ويژه آن دسته از شواهدي كه از طريق گفتوگوهاي ژرف باليني با زوجهاي متاركهاي يا آناني كه در آستانه متاركه بودهاند، به دست آمده است، حكايت از آن دارد كه عوامل ديگري هستند كه سهم و نقششان در طلاق بيشتر از عوامل سهگانه مذكور است.
در سطور زير آن عوامل «پراهميت» در قالب چند بند مرور مي شوند.
1- افت اخلاقي
وقتي از جوانان جامعه پرسش شود كه چرا ازدواج ميكنيد؟ بسياري از آنان بلافاصله از عامل نيرومندي به نام «آرامش» سخن به ميان ميآورند؛ آنان ازدواج ميكنند تا در كنار يكديگر آرامش عميق را تجربه نمايند. بررسيها نشان داده است تنها با «اخلاقيزيستن» و «اخلاقمند رفتاركردن» است كه ميتوان به چنين آرامشي دست يافت.
از ميان خصائص آمار اخلاقي «صراحت» و «راستگويي» پيوند نيرومندتري با آرامش درون خانواده دارند.
بنابراين، وقتي راستگويي جاي خود را به دورويي ميدهد و صراحت، صحنه را براي ابهام و پنهانكاري ترك ميكند، ميتوان انتظار داشت كه زندگي زناشويي در سراشيبي سقوط و فروپاشي قرار گيرد و البته ميبايست فرمايش نبي مكرم اسلام را هماره آويزه گوش كرده كه النجاهفيالصدق بايد همواره ملازم راستي و هميشه راستگو بود.
2- رواج روزافزون فردگرايي
زندگي شهري و استفاده روزافزون از فناوريهاي ديجيتال، فضاي سايبر و… از يكسو و عدمپرورش بسنده مهارتهاي تعاملي و نيز رواج «خود محوري» از ديگر سو، موجب افزايش فردگرايي و كاهش «معاشرت اجتماعي» شده است به طوري كه محرك جايگزيني به نام گير دادن به يكديگر و ايجاد دعوا و تنش جايش را به معاشرت داده است.
3- فقدان سرمايهگذاري
يعني براي پايداري عشق چه چيزي ما بايد هزينه كنيم. شواهد نشان ميدهد كه شماري از زن و شوهرهاي جوان، به ويژه آنهايي كه سرانجام كارشان به طلاق ميرسد، چند ماهي پس از قرارگرفتن در زير يك سقف، چنين ميپندارند كه شاهد مقصود را در آغوش كشيدهاند و اينك ديگر در اختيار داشتن آن نيازي به «وقت» و «هزينه» و «سرمايهگذاري» و جز آن نيست.
4- ادراك ناصحيح پيش از ازدواج
گروهي از جوان ها پيش از ازدواج چنين ميپندارند كه با همسرگزيني، تمامي مشكلات رخت برميبندد و آنها هر روزه زيستن در«جزيره امن» زندگي مشترك را تجربه خواهند نمود كه ريشه در ويژگيهاي «عشق افلاطوني» و عدمآموزشها و آگاهيبخشيهاي پيش از ازدواج دارد.
البته، شماري از زوجهاي جوان پس از رو به رو شدن با واقعيتهاي زندگي مشترك، در پي چاره برميآيند و با كسب مهارتهاي لازم تنشها را از ميان ميرانند و مسير آرامش و سعادت را پي ميجويند.
5- مسئوليتگريزي
شماري از جوانان بينش ناصحيحي پيرامون ازدواج دارند. آنان چنين ميپندارند كه ازدواج قراردادي است كه ميتوان آن را فتح نمود و خاتمه بخشيد. حال آنكه، هر انسان عاقلي ميداند كه ازدواج تعهدي است بيبديل و مسئوليتي است تعالي بخش.
نيازي به حجت نيست كه آدمهاي ضعيف از مسئوليت گريزانند و بيش از آنكه مورد اتكاي ديگران باشند در پي جستن تكيهگاهياند كه چند روزي بر آن تكيه زنند تا فشار حاصل از سختيها آنان را بر زمين نكوبد. ليكن، آدم قوي «مسئوليتپذير» است، چاره مشكل را در خود ميجويد و ميكوشد تا همواره تكيهگاهي محكم براي ديگران باشد.
6- تقليد كوركورانه از فرهنگ بيگانه
شماري از جوانان تازه ازدواج كرده چشم و گوش بسته و بدون تأمل پيرامون غناي عناصر فرهنگي خودمان، به تقليد از آن فرهنگها پرداخته و خوشبختي را در پاك كردن صورت مسئله و نه «چارهجويي مسئولانه» براي از ميان راندن تنشهاي زناشويي مييابند.
خلاصه آنكه، آنچه در چند سال اخير نرخ طلاق را در كشورمان فزوني بخشيده و آن را به يك آسيب اجتماعي تبديل نموده است، نه يك عامل بلكه چند عامل كليدي است كه هر يك سهمي از وقوع اين پديده را تبيين مينمايند. به همين سبب، براي پيشگيري از استمرار روند افزايش سالانه نرخ وقوع طلاق، هر يك از جوانان بايد چاره را در خود و نه در بيرون خود، جستوجو كند.
بيترديد، با تغيير درون و تلاش براي كسب مهارتهاي با هم زيستن ميتوان اين معضل اجتماعي را چاره نمود و اينگونه است كه در كتاب آسمانيمان تمام آيات در جهت محدود كردن افراد براي انجام طلاق و ترغيب ايشان به رجوع و بازگشت ميباشد و اصل بر رفع اختلافات زناشويي گذاشته شده و از طلاق به عنوان منفورترين حلال نام برده شده است و از اين واقعه عرش الهي ميلرزد البته هيچ وقت دير نيست، براي شروع مجدد زمان را از دست ندهيد.