در ایران در حوزه کودکی با سه مسئله اساسی از جنس آسیبگونه مواجه ایم که کودکی های کودکان این سرزمین را به خطر انداخته است:
- کار کودکان، 2. کودک همسری و 3. کودک آزاری. ابتدا باید گفت جدای از طبقه بندیهای کمی درباره سن کودک، کودکی دورهای است که کودکان باید کنار خانوادهشان همراه با امنیت رشد و بازی و شادی کنند، و به تحصیل بپردازند؛ اما هر یک از موارد فوق کودکی کودکان و امنیت آنان را به خطر انداخته است.
محیط خانواده
کودکی را تصور کنیم که در یک خانواده آشفته و فقیر و در یک محله به لحاظ اجتماعی بیسازمان زندگی میکند. والدین او ممکن است از هم جدا شده باشند و او با ناپدری و یا یکی از والدینش زندگی کند. فقر خانواده به واسطه مسیرهای مختلف رشد آنان را به خطر میاندازد.
این دسته از خانوارها فاقد منابع کافی برای تامین نیازهای کودکانشان (کودک آزاری از نوع غفلت) و سرمایهگذاری در تحصیل و سایر مهارتهای آنان هستند و در بسیاری از موارد از سبکهای فرزند پروری ناکارآمد استفاده میکنند، تجربه آزارهای فیزیکی و روانی در این خانوارها بسیار شایع است.
همچنین تجربه آزارهای جنسی، آنان ممکن است از سوی یکی از اعضای خانواده و یا سایر اطرافیان و حتی غریبهها اشکال مختلفی از آزارهای جنسی را تجربه کنند.
کودک همسری
فقر خانوارها همچنین باعث میشود آنان کودکانشان را وارد چرخه کار کودکان کنند. این کارها سلامت جسم و روان و رشد اخلاقی کودکان را به خطر میاندازد و مانع تحصیل آنان میشود. کودکان چه استثمارها و آزارهای را در کار تجربه نمیکنند: ساعتها کار در خیابانها، کارگاهها، مزارع، سر سطلهای زباله، کوهها یا مناطق مرزی.
فقر مالی خانواده
فقر همچنین یکی از پیشرانهای اصلی ازدواج کودکان است. در خانوارهای فقیر والدین به فرزندانشان به ویژه دخترانشان به مثابه بار اقتصادی مینگرند، هر چه زودتر ازدواج دادن آنها بخشی از این بار را میکاهد و در مواردی میتواند منجر به برخی از مزایایی اقتصادی برای آنان شود.
نمی خواهم همه را به فقر فرو بکاهم اما با این اوصاف کودکی را تصور کنیم که مورد آزار قرار گرفته است، مجبور به انجام کار است و ممکن است ازدواج کرده باشد، تنها در عصر ظلمت کودکان میتوانند چنین چیزهای را تجربه کنند، گویا همه اعصار برای کودکان عصر ظلمت بوده است، البته دیگر در بسیاری از جوامع از جمله برخی از جوامع به اصطلاح در حال توسعه ردی از اینها نیست، این خرد عصر جدید بود که با شناخت اینها و پیامدهایش باعث برچیده شدن آنها شده است.
در جوامعی که اینها باقی ماندهاند پیامدهای آسیبزای آنها در عصر جدید بسیار عمیقتر هستند: برای مثال ترکیب ازدواج کودکان، شوهر دارای اعتیاد به مواد صنعتی، مهاجرت به مناطق حاشیهنشین کلان شهرها و گسستهشدن شبکههای روابط اجتماعی کودکان و به تبع حمایتهای برآمده از این شبکهها، پیامدهای ازدواج را بسیار جانکاه میکند. برای کار و آزار هم میتوان ترکیبهای متنوع را ارائه کرد که آسیبزا هستند.
فقر فرهنگی خانواده
فقر تنها در سطح فردی و خانوادگی عمل نمیکند سطوح دیگر نیز مهم هستند. محله یکی از این سطوح است. این دسته از کودکان در بسیاری از مواقع در محلههای زندگی میکنند که به لحاظ اجتماعی بیسازمان شدهاند و انواع نامدنیتها را مشاهد و تجربه میکنند. حدود یک چهارم جمعیت ایران در این محلهها یا مناطقی مانند اینها زندگی می کنند: شیرآباد در زاهدان، جوی آباد در اصفهان، جعفرآباد در کرمانشاه، حصیرآباد در اهواز (هیچ کدام آباد نیستند)، نایسر در سنندج، شوش و دروازه غار در تهران و غیره.
کورههای آجرپزی، بسیاری از مناطق روستای و مرزی، گودهای تفکیک زباله و غیره را نیز میتوان به آنها اضافه کرد، شاید بشود نیمی از جمعیت. نمیخواهم برچسب منفی به این نوع محلهها بزنم و مسائل آنها را به ساکنانشان نسبت دهم (سرزنش قربانی)، اما نمیتوانیم منکر مسائل آنها از جمله مسائل نامبرد دوره کودکی باشیم، و میدانیم بخشی از آنها ناشی از سازوکارهای طرد و یا به حاشیه رانده شدن است.
در این محلهها به دلیل وجود اشکال نامطلوب ویژگیهای ساختاری همچون فقر، ناپایداری مسکونی، شیوههای استفاده از زمین، فرم منازل و فروپاشی شبکههای روابط اجتماعی یا روابط اجتماعی از نوع منفی آن، بستر به خوبی برای سوء استفاد از این کودکان فراهم است، چرا که به دلایل نامبرده ساکنان قادر به کنترل – کنترل به معنای ظرفیت تنظیم- فضای محلهشان نیستند.
این فرایند را به خوبی خانم ارشد مددکار اجتماعی خانه خورشید در محله دروازه غار بیان کرده است: «همهچیز به هم خیلی مرتبط است. یک چرخه از فقر، بافت فرسوده، بیکاری، آسیب های اجتماعی و غیره برای بقاء وجود دارد که از گذشته در این محله شکسته نشده است.
الان کسی هست که سه نسل تن فروشی کند به دلیل فقر و همان بازتولید چرخه، در اینجا کسی را داریم که 14 سال داشت و مادرش زن یک مرد زشت شد. دختر با پسرا میرفت کار سرقت. چند بار از این خانه دختر را دزدیدند و بردند و بعد از چند روز برگشت دادند که حامله شده بود. این دختر خودش از خانه فراری بود میگفت من میرم خلاف میکنم که من را بگیرند بروم کانون اصلاح و تربیت که از این مادرم و ناپدریم دور باشم آنها را نبینم.
اگر دوره کودکی افراد آسیب دیده اجتماعی از هر نوع آن را مطالعه کنیم ردپایی یکی از جانکاه های دوره کودکی یعنی کار، ازدواج و یا آزار را مشاهده میکنیم، فرقی هم نمیکند در ایران باشد یا در غرب و شرق، شاید تنها برخی از صورتهای آن تفاوت کند، انسان است دیگر.
چه می شود کرد برای این کودکان، قائل به اینم تا جامعهای خوب نسازیم مسائل دوره کودکی حل نخواهد شد، اما ساختن جامعه خوب بس دشوار و شاید زمانبر و طاقت فرسا باشد، هیچ یک از جوامع خوب آن را ساده به دست نیاوردهاند، سالها تامل، تلاش و مبارزه کردهاند.
در کوتاه مدت شاید ایجاد ستادی به اسم ستادی ملی کودکان موثر باشد، اما نه مانند سایر ستادها که تنها برای سایر دستگاهها برنامه طراحی میکنند بدون اینکه کسی قائل به اجرای آن باشد، بلکه ستادی که در عمل پای کار بیاید، کودکان را در خانوادهها، محلهها و کارهای مختلف شناسایی کند و از آنان و خانواده هایشان حمایت موثر کند.
در همین زمینه میدانم ستاد مبارزه با مواد مخدر منابع مالی قابل توجهی دارد، نمیدانم دستاورد های آن در حوزه کنترل و کاهش اعتیاد تا چه میزان بوده است، اما میدانم شیوع اعتیاد روبه رشد بوده است.
اگر منابعی که در اختیار این ستاد است را در اختیار مراقبت از کودکان میگذاشتیم، از یک سو کودکان این سرزمین می توانستند کودکی کنند و از سوی دیگر از اشکال مختلفی از آسیب های اجتماعی از جمله وابستگی به مواد کاسته میشد، چرا که بهترین راه برای پیشگیری، شناسایی و طراحی برنامههای موثر برای کودکان در معرض خطر است.