روابط عمومی بنیاد پیشگیری از آسیب های اجتماعی به نقل از جوان آنلاین، کمتر کسی است که آسیبهای ترک تحصیل و بازماندگی از تحصیل را نداند. وقتی یک نفر از تحصیل جا میماند و نمیتواند سواد بیاموزد تا وارد مسیر تحصیل و پیشرفت شود، زندگی او، خانواده و به طور کلی جامعه تحتتأثیر قرار میگیرد. این یعنی باید به این مسئله بیشتر و بهتر اهمیت داده شود، اما آیا این کار انجام میشود؟! محمدرضا ملاشاهی، معلم اهل سیستان و بلوچستان و کارشناس آموزشی و فرهنگی یکی از افرادی است که دلسوزانه برای بررسی مسئله ترک تحصیل و بازمانده از تحصیل تلاش کرده تا علاوه بر اینکه به آمار دقیق و درستی از آن برسد، راهکارهای کارشناسانهای نیز برای حل این مسئله پیدا کند. تا جایی که اگر از برخی کارشناسان بپرسید که برای موضوع ترکتحصیلیها و بازماندگان از تحصیل، سراغ چه کسی برویم تا بهترین تحلیل و راهکارها را به ما ارائه کند، نام او را بر زبان میآورند. آقای ملاشاهی بدون توجه به اینکه کدام مسئول در کجا چه کارهایی انجام میدهد و کدام مسئول در جای دیگر چه کمکاریهایی دارد، خود آستین همت بالا زده تا سهمش را از این چرخه به خوبی ایفا کند؛ چرخهای که اگر همه افراد حاضر در آن نقششان را به درستی اجرا کنند به نتایج مثبتی میرسد. در این رابطه «جوان» با این معلم جهادگر گفتوگو کرده و مشکلات و موانع برای کاهش آمار ترک تحصیل و بازماندگی از تحصیل را از دیدگاهش مورد بررسی قرار دادهاست.
یکی از اصلیترین چالشها برای بررسی موضوع ترک و بازماندگی از تحصیل و سپس حل آن، فقدان آماری دقیق، شفاف و جامع از این گروه است، چراکه آمارها ضد و نقیض است و نمیدانیم با چه تعدادی از این افراد مواجه هستیم و آنها در چه شرایط فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی زندگی میکنند. این یعنی با چشم بسته حرکت کردیم. بدون شک نمیشود با این شرایط، اقدامات مؤثر و مفیدی را انجام داد. نظر شما در این رابطه چیست؟
همین طور است. عمده چالشهای مرتبط در مورد ترک تحصیل و بازماندگی از تحصیل مسئله جمعآوری و تحلیل آمار است. سال ۱۴۰۱ که بررسی روند ترک تحصیل و بازماندگی از تحصیل در نظام آموزش و پرورش را مینوشتم، تقریباً پنج ماه، همه کارهایم را تعطیل کردم تا آمارهای موجود در بخشهای مختلف را جمع آوری کنم، اما مرکز آمار، سازمان بهزیستی، وزارت آموزش و پرورش، سازمان ثبت احوال و سایر نهادها و بخشهای متعددی که به حوزه آمار دانشآموزی مرتبط هستند، کم و کاستیهای بسیار و همچنین تناقضهای زیادی در آمارهای ارائه شده، داشتند. حتی آمارهای معاونت ابتدایی و معاونت متوسطه وزارت آموزش و پرورش هم (دو معاونت در یک وزارتخانه) با یکدیگر متفاوت بود! اختلاف آماریشان هم کم نبود؛ مثلاً یکی میگفت ۶۰۰ هزار بازمانده از تحصیل داریم و دیگر میگفت ۸۵۰ هزار عدد! از طرفی سازمان دیگری آمار ۹۰۰ هزارتایی اعلام میکرد!
سال ۱۴۰۱ بود که آماری را در مرکز پژوهشهای مجلس منتشر کردیم و از این اختلاف آماری گفتیم، همان موقع مشکلات را یک به یک بررسی کردیم و راهکارهایی هم ارائه دادیم. با این حال و با وجود اینکه دو سال از انتشار این گزارش میگذرد، همچنان آمار دقیق و شفافی از این مسئله مهم وجود ندارد و اختلافات آماری پابرجاست! این سطح از بیتوجهیها عجیب است.
دلیل اختلاف آمارها را چه میدانید؟
به نظر من علت اصلی این است که سامانههای آمارگیری با هم هماهنگ و همچنین متصل نیستند. از طرفی وقتی وزارت آموزش و پرورش هر سال تنها دو بار، آمار دانشآموزان را از ثبت احوال، رکورد میگیرد، چطور میتوان توقع داشت که آمارها دقیق و یکسان باشد؟! اما دلیل آمارگیری شش ماه یکبار هم مشخص و واضح است؛ این وزارتخانه باید به ازای هر رکورد، هزینهای به ثبت احوال پرداخت کند! بنابراین به دلایل مسائل مالی، هر شش ماه یکبار آمار را میگیرد! این در حالی است که مسئله بازماندگان و تارکان تحصیل نیاز به مانیتورینگ و رصد لحظهای دارد، چراکه این آمارها، هفته به هفته تغییر میکند. مثلاً ممکن است امروز یک دانشآموز سر کلاس درس حاضر شود، اما از فردا ترک تحصیل کند، یا برعکس.
گاهی دیده میشود، برخی از اسامی بازمانده و تارک از تحصیل در لیست آمارگیری وجود ندارد، یعنی دانشآموزی بازمانده از تحصیل است، اما اسمش در لیست نیست! حتی گاهی دانشآموزی که ترک تحصیل کرده، اما مجدد به مدرسه برگشت هم اسمش را از لیست حذف نمیکنند. من این موضوع را در سال ۱۴۰۱ (هنگام نوشتن گزارش مرکز پژوهشهای مجلس) به صورت مصداقی و میدانی در چند استان از جمله سیستان و بلوچستان بررسیکردم و با چشم دیدم. در نتیجه چنین اشکالاتی، مشخص است که سامانه جامع آماری برای تحلیل وضعیت بازماندگان و تارکان تحصیل دقیق نیست، چراکه به روز و به صورت لحظهای تغییر نمیکند. پس نمیشود آمارهای ارائه شده توسط مسئولان را قابلقبول و درست بدانیم.
آیا این اشکال ایجاد شده به دلیل مسائل مالی است که باعث شده به آمار دقیق و درستی از بازماندگان و تارکان تحصیل نرسیم؟ یا اشکالات دیگری هم وجود دارد؟
دلایل مختلفی دارد که یکی از آنها مسئله مالی است، چراکه بودجه خوبی به این موضوع اختصاص ندادهاند. اما مسئله ساختارهای سیاستی در این حوزه هم تأثیرگذار است. مثلاً یک شورای سوادآموزی داریم که این شورا به ریاست معاون اول رئیسجمهور تشکیل میشود و اعضای آن هم وزرای آموزش و پرورش، علوم، تحقیقات و فناوری، بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، صنعت، معدن و تجارت، جهاد کشاورزی و سایر رؤسا و نمایندگان دستگاههای مربوط به وضعیت بازماندگان و تارکان تحصیل هستند، با یک جستوجوی ساده در اینترنت، آخرین جلساتی که این شورا برگزار کرده مشخص میشود، همچنین آخرین مصوبات هم قابلمشاهده است، اما چند درصد از این مصوبات، عملی و اجرایی شده؟! آیا عمده کسانی که در این شورا عضو هستند به وظایف خودشان عمل کردهاند؟! متأسفانه باید بگویم که این شورا تاکنون هیچ عملکرد قابل دفاعی نداشته و بیشتر جنبه تشریفاتی داشته است.
حتی ساختار سازمان نهضت سوادآموزی نیز بر چرخه معیوبی سوار شده و به جای آنکه بیسوادی را ریشه کن کند، خود به عامل و چرخه تولید کننده بازمانده از تحصیل و ترک تحصیل تبدیل شده! به رغم بودجههای سنگینی که به این سازمان تعلق گرفته و نیروی انسانی که جذب کرده، اما عملکرد قابلقبولی نداشتهاست.
ایرادات سازمان نهضت سوادآموزی را در چه میدانید؟
مسئله این است که سازمان نهضت سوادآموزی به عنوان سازمان اصلی پرداختن به سوادآموزان و پوشش حداکثری است، خود ماهیتاً محل اشکال و ایراد است. اول انقلاب که نهضت سوادآموزی به عنوان یک نهضت ابلاغ شد، حضرت امام (ره) تأکید داشتند که وزارت آموزش و پرورش با تمام امکانات بهپاخیزد و از قرطاسبازی و تشریفات اداری بپرهیزد. یعنی کارهایی را که مرسوم به دفتر و دستکها و تشکیلات بود، کنار بگذارد. امام (ره) از یک نهضت صحبت کردند، اما این نهضت به یک اداره تبدیل شده، ادارهای که اکنون در وضعیت نامطلوبی باقی مانده است. حتی کار به جایی رسید که رهبر معظم انقلاب دو مرتبه خطاب به این سازمان نامه نوشتند؛ یکبار تا پایان قانون پنجم و بار دیگر تا پایان قانون ششم، که ادامه فعالیت این سازمان تعیین تکلیف شود. یعنی مسئولان و گردانندگان این اداره بررسی کنند و بگویند وضعیت بازماندگان از تحصیل چگونه است. سازمان نهضت سوادآموزی، اما تنها کاری که کرده، در دهه ۹۰ سیزده مرتبه جشن پایان بیسوادی گرفته است! در صورتی که آمارهای منتشر شده چیز دیگری میگوید؛ وقتی برآیند آمارها نشان میدهد حدود ۹۰۰ هزار بازمانده از تحصیل داریم چگونه میتوانیم جشن بیسوادی بگیریم؟! مگر در سند تحول اشاره شده که برای جلوگیری از بازماندگی از تحصیل باید انسداد مبادی بیسوادی اتفاق بیفتد. انسداد مبادی بیسوادی یعنی تقویت آموزش ابتدایی. اما به عقیده من، هنوز برنامه عملیاتی مشخصی برای تقویت آموزش ابتدایی وجود ندارد. از طرفی سازمان نهضت سوادآموزی سازوکاری را در پیش میبرد که حدود ۳۰ سال قبل هم انجام میداده، بدون شک نسخه ۳۰ سال پیش نمیتواند به بحران فعلی کشور پاسخ دهد.
مدام میگوییم که میخواهیم بازماندگی از تحصیل و ترک تحصیل را حل و فصل کنیم، اما نتیجه کارهایمان نتوانسته این شعار را محقق کند. ایراد کار چیست؟
بله همینطور است، انتظار داریم مسئله بازماندگان و تارکان تحصیل را حل کنیم، اما در جهت عکس، عمل میکنیم. باید صورتبندی ما از مسئله تغییر کند، چراکه صورتبندی فعلی سازمان نهضت سوادآموزی به این مسئله پاسخ مطلوبی نمیدهد. از طرفی همه دستگاهها در حل مسئله بیسوادی نقش دارند و باید پای کار بیایند. فقط آموزش و پرورش نیست که مقصر است. وقتی گزارش وزارت کار را منتشر میکنند، مشخص میشود حدود ۷۰ درصد بازماندگان از تحصیل از سه دهک پایین جامعه هستند؛ آماری که نشان میدهد دلیل اصلی بازماندگی از تحصیل، فقر و مسائل اقتصادی است. خوب، این مسئله فقر و مسائل اقتصادی که به آموزش و پرورش مربوط نمیشود. گزارش دیگری در همان وزارت کار، منتشر شده که نشان میدهد حدود ۲۰ درصد از بازماندگان تحصیل دارای محدودیت و مشکلات جسمی هستند؛ یعنی بعد از مسئله فقر و مسائل اقتصادی، جدیترین عامل بازماندگی از تحصیل (که در هیچ جا بدان اشاره نمیشود) مسئله معلولیت و ویژگیهای جسمانی است. دو سال پیش که در این مورد تحقیق میکردم، هیچ آمار دقیقی از این وضعیت وجود نداشت، بعید است که اکنون هم وجود داشته باشد. اینکه چند نفر از افراد دارای مشکلات جسمی شناسایی شدهاند و چند درصد از اینها تحت پوشش قرار دارند. همه اینها نامعلوم است. در اینجا اما، نقش کمیته امداد و سازمان بهزیستی معلوم و پررنگ میشود.
برخی از گزارشها نیز نشان میدهد دانشآموزان هزینه ایاب و ذهاب ندارند که به مدرسه بروند. من در این زمینه بررسی میدانی کردم و دیدم که حجم زیادی از دانشآموزان بازمانده از تحصیل، به دلیل مسائل تغذیهای از تحصیل باز میمانند، چراکه اگر به مدرسه بروند، نیاز به کالری، تغذیه و خوراکی دارند و خانواده هم نمیتواند از عهده این هزینهها بربیاید.
از طرفی یک عدد قابلتوجهی از بازماندگان تحصیل مشکل شناسنامه دارند. این بچههای بدون شناسنامه را هیچ مدرسهای ثبتنام نمیکند و تنها شاید برخی از مدیران در ازای گرفتن پول، اجازه تحصیل به آنها بدهند. بیتردید آموزش و پرورش باید این مسائل را مورد توجه و بررسی قرار دهد و آنها را حل کند، اما به تنهایی نمیتواند. باید موضوع تحصیل افراد فاقد شناسنامه مورد توجه وزارت کشور قرار بگیرد. حتی اگر این افراد مدرک شناسایی نداشته باشند، حق آموزش دارند. مگر رهبر معظم انقلاب اعلام نکردند که افغانستانیهایی که مدرک شناسایی و شناسنامه ندارند، باز هم حق آموزش دارند؟! آموزش یکی از حقوق انسانهاست. هر کسی آموزش خواندن و نوشتن حقش است، بنابراین باید بررسی شود که چند نفر از تارکان و بازماندگان از تحصیل فاقد شناسنامه هستند و تحت پوشش آموزشی قرار نگرفتهاند که مشکلشان حل شود.
بیتردید آموزش ندیدن افراد، تبعات امنیتی نیز به دنبال دارد. در همین سیستان و بلوچستان که حوادث تروریستی رخ داد، عمده تروریستها بیسواد بودند. وقتی آمار بزهکاری و امنیتی نشان میدهد که بیسوادی نقش مهمی در این مسائل داشته، پس باید بهتر و بیشتر بدان توجه شود.
نقش شورای سوادآموزی در این زمینه چیست؟ آیا این شورا نباید به موضوع نبود آمار دقیق و شفاف در رابطه با ترک تحصیلیها و بازماندگان از تحصیل ورود کند و به دنبال کاهش آن باشد؟
متأسفانه شورای سوادآموزی درگیر حالت کلیشهای و فرمایشی شده. معاون اول رئیسجمهور میتواند همه نهادهایی را که متولی این قضیه هستند، دور هم جمع کند و از آنها برای موضوع ترک تحصیلیها و بازماندگان از تحصیل کار بخواهد. در استان سیستان و بلوچستان که به صورت پایلوت آن را بررسی میکردم. حدود هزارو ۸۰۰ گروه جهادی فرهنگی فعال وجود دارد که نزدیک به نیمی از آنها در حوزه آموزش و فرهنگ فعالیت میکردند. حال سؤال این است که دولت چه نقشی برای تقویت گروههای جهادی، سمنها و خیرین ایفا کرده که منسجمتر و بهتر، مسئله تارکان و بازماندگان از تحصیل حل شود؟ پاسخ واضح است، هیچ نقشی! در صورتی که دولت میتواند از این ظرفیت استفاده کند و مشکلات آموزش و پرورش را رفع و رجوع سازد.
پیش از انقلاب پوشش تحصیلی در کشور، ۴۷ درصد بوده و پس از انقلاب به حدود ۹۸ درصد رسیدهاست، تا جایی که یونسکو و سازمانهای بینالمللی بارها و بارها به عنوان یک پدیده الهامبخش از آن یاد کردند،، اما چگونه به این پیشرفت رسیدیم؟ مگر غیر از نقشآفرینی مردم بوده است؟
آقای پزشکیان بارها و بارها بر عدالت آموزشی تأکید کردهاند. شاید اصلیترین موضوع برای عدالت آموزشی همین برگرداندن بچهها به تحصیل باشد، بنابراین اگر واقعاً میخواهیم عدالت آموزشی را رقم بزنیم باید در گام اول، حواسمان به آنهایی باشد که تحصیل نمیکنند و از آموزش جا ماندهاند. در این زمینه پیشنهاد شما چیست؟
ما نمیتوانیم یک خطی بگوییم که برای حل این مسئله چه کار کنیم. نیاز به یک بسته سیاستی برای این اتفاق داریم، اما نکته محوری که من میتوانم بگویم این است که باید از دولت، اصلاح ساختارهای موجود مطالبه شود. اصلاح ساختاری سازمان نهضت سوادآموزی است، چراکه امروز عملکرد سازمان نهضت سوادآموزی به عنوان متولی اصلی مسئله بیسوادی، محل پرسش و محل اشکال است. کارشناسان زیادی هم آن را تأیید میکنند. آن چیزی که ما در وضعیت میدانی میبینیم کاملاً نشان میدهد که مسئله بازماندگی از تحصیل حل نشده است، اما چرا سازمان نهضت سوادآموزی نتوانست این مسئله را حل کند؟ چه مشکل و مسئلهای داشت؟ پول نداشتند؟ نیرو نداشتند؟ اینها باید بررسی شود. همچنین شورای سوادآموزی که ذیل معاونت اول است نیز باید اصلاح ساختاری داشته باشد. وضعیت سامانههای آماری، نوع نسبت ما با گروههای جهادی و مردمی و نقشی که دولت برای آنها تعیین میکند نیز نیاز به اصلاح ساختاری دارد. اینها اصلیترین مطالباتی هستند که باید صورت بگیرد، آن وقت میتوان امید داشت که آمار ترک تحصیلیها و بازماندگان از تحصیل حل و فصل شود.