به گزارش روابط عمومی بنیاد به نقل از ایرنا، کارگران همواره جزو اقشار آسیبپذیر بودهاند که انواع خطرات، جان و سلامتشان را تهدید کرده است. بخش عظیمی از رنجهایی که کارگران متحمل شدهاند، زیر لایههای تاریخ نهفته است.
ایمنی کارگران یکی از مباحث مهمی است که هنوز در بسیاری از محیطهای کارگری وضعیت مطلوبی ندارد و هر از چند گاه شاهد حوادث ناگواری هستیم که در آن کارگران سلامت یا جان خود را از دست میدهند.
از نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی به بعد، هر ساله صدها هزار نفر ایرانی در بدترین شرایط به صورت قانونی و غیرقانونی از مرزها عبور کرده و به قفقاز مهاجرت میکردند. عده زیادی از این مهاجران در کارخانهها، صنایع نفت، اسکلهها، زمینهای کشاورزی و … به خدمت گرفته میشدند و برخی دیگر هم به دستفروشی، کاسبی، بنایی و … اشتغال پیدا میکردند.
یکی از نمونههای بسیار غمانگیز چنین حوادثی آخرین روز شهریورماه امسال در معدن طبس اتفاق افتاد که بیش از ۵۰ تن جانشان را از دست دادند. چنین موضوع مهمی علاوه بر بررسیهای فنی نیازمند پژوهشهایی از نوع تاریخی یا جامعهشناسی است تا به سیاستگذاری در این زمینه کمک کند.
«مهدی احمدی» پژوهشگر تاریخ در مقالهای با عنوان «بررسی وضعیت بهداشت و سلامت کارگران مهاجر ایرانی در جنوب قفقاز (سالهای پایانی قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی)» [۱] با رویکرد «تاریخ از پایین» و با تکیه بر منابع کتابخانهای و آرشیوی درصدد پاسخ به این پرسش است که کارگران مهاجر ایرانی به لحاظ وضعیت بهداشتی در چه شرایطی زندگی میکردند و این وضعیت چه تاثیری در سلامت جسمانی آنان داشت؟
تاریخ را نمیتوان تنها با توجه کردن به گفتهها و نوشتههای تئوریسینها فهمید بلکه باید دقت کرد که مردم در واقع چه میکردند و چگونه با فشاری که بر آنان اعمال میشد، دست و پنجه نرم میکردند. از این رو، توجه به تاریخ اجتماعی ضرورتا یک کنجکاوی تاریخی نیست بلکه باعث میشود جامعه امروز با ارزشها، نگرشها، آگاهیها و ناآگاهیها و … در نسلهای گذشته و اکنون آشنا شود. در این پیوند و در ادامه، بخشی از پژوهش یاد شده را میخوانید:
چرا ایرانیان به قفقاز مهاجرت میکردند؟
در دوره قاجاریه، ایران به لحاظ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی با بحرانهای عمیقی مواجه بود که زندگی مردم را مستقیما تحت تاثیر قرار داد. بیماریهای واگیر همچون وبا و طاعون و خشکسالی و قحطی در کشور اتفاق میافتاد، عده زیادی از مردم جان خود را از دست دادند، کشاورزی آسیب دید و دامداران خسارتهای غیرقابل جبرانی دیدند.
کشور به لحاظ اقتصادی به کشاورزی وابسته بود و بخشی کوچکی در حوزه صنایع و بیشتر صنایع دستی و سنتی فعالیت داشت که این بخش هم دچار زوال شده بود چرا که سرمایهداری صنعتی اروپا، قدم در آسیا گذاشته و کشورهایی همچون ایران وارد بازار جهانی شدند. این امر باعث رشد تجارت خارجی، صدور مواد خام و رواج مصنوعات غربی در ایران شد. در نتیجه، صنایع دستی دچار زوال شد، بازارهای کوچک محلی آسیب دیدند و در نهایت عدهای از مردم بیکار شدند.
در چنین شرایطی، عدهای از مردم در ایران که بیکار شده بودند شروع به مهاجرت به ایالتهای ایرانی قفقاز کردند. بدین ترتیب از نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی به بعد، هر ساله صدها هزار نفر ایرانی در بدترین شرایط به صورت قانونی و غیرقانونی از مرزها عبور کرده و به قفقاز مهاجرت میکردند. عده زیادی از این مهاجران در کارخانهها، صنایع نفت، اسکلهها، زمینهای کشاورزی و غیره به خدمت گرفته میشدند و برخی دیگر هم به دستفروشی، کاسبی، بنایی و … اشتغال پیدا میکردند. این کارگران مهاجر به لحاظ زیست اجتماعی (مسکن، بهداشت و سلامت، خوراک و پوشاک و …) تجربههای مشترکی داشتند؛ یکی از مهمترین این تجربهها در زمینه بهداشت و سلامت آنان رقم خورد.
کارگران مهاجر ایرانی به دلیل نوع زیستی که در قفقاز داشتند در حوزه بهداشت و سلامت با دو نوع تجربه مواجه بودند؛ یکی در محل سکونت و دیگری در محل کار.
وضعیت بهداشتی محل سکونت کارگران
کارگران مجبور بودند در هوای سرد کار کنند و چنین شرایطی آنان را بیمار میکرد. صاحبان کار هم توجه خاصی به آنان نداشتند و حتی در مواقعی پیش میآمد که صاحب زمین دستور میداد کارگر بیمار را به جاده یا میدان شهر ببرند و در آنجا به حال خود رها کنند
کارگران ایرانی در قفقاز از سه نوع سکونت در محل کار، سکونتگاههای اجارهای و ساختمانهای خوابگاهی برخوردار بودند. از آنجایی که کارگران ایرانی ماهیانه ۱۲تا ۲۱روبل (با توجه به نوع کاری که انجام میدادند)، دستمزد دریافت میکردند با این مقدار دستمزد، بیشتر آنان استطاعت مالی برای زندگی در ساختمانهای خوابگاهی نداشتند. به همین دلیل برخی از کارگران مزارع و باغها در محل کارشان سکونت داشتند و عده قابل توجهی از کارگران صنعت نفت، کارخانهها و غیره نیز کلبهها، زیرزمینها و دخمههایی در محلههای فقیرنشین حاشیه شهرها اجاره کرده و به صورت دستهجمعی در آن زندگی میکردند.
وضعیت بهداشتی مکانهای سکونت آنان نیز متفاوت بود. کارگرانی که در محل کار سکونت داشتند در شهرهای قفقاز به خصوص شهرهای صنعتی همچون باکو، باطوم و … به لحاظ وضعیت بهداشتی در شرایط نامناسبی قرار داشتند. محلههای کارگری آغشته از نفت، روغن و گرد و خاک بودند. چنین شرایطی باعث میشد تا کارگرانی که در محل کار سکونت داشتند با انواعی از این آلودگیها روبرو باشند که باعث بیماری و امراض پوستی در آنان میشد.
کارگران صنایع به خصوص نفت که به اجبار شب در محل کار سکونت داشتند به این بیماریها مبتلا میشدند. به این صورت که حضور دائمی در محل کار غیربهداشتی، باعث میشد تا کربنهای نفتی و چربی همیشه بر روی پوست آنان وجود داشته باشد و بیماریهای پوستی به وجود آید.
عده دیگری از کارگران که در محل کار خود سکونت داشتند، کارگران باغها و زمینهای کشاورزی بودند. محل سکونت این افراد به لحاظ بهداشتی در پایینترین حد خود قرار داشت و عملا دسترسی آنان به مواد شوینده یا حمام بسیار سخت و ناممکن بود. این کارگران مجبور بودند در هوای سرد کار کنند و چنین شرایطی آنان را بیمار میکرد. صاحبان کار هم توجه خاصی به آنان نداشتند و حتی در مواقعی پیش میآمد که صاحب زمین دستور میداد کارگر بیمار را به جاده یا میدان شهر ببرند و در آنجا به حال خود رها کنند.
کارگران ایرانی که کلبهها، آلونکها و دخمههایی برای زندگی اجاره کرده بودند، به لحاظ بهداشت محل سکونت وضعیت بهتری نداشتند. همه منابع، محل زندگی کارگران ایرانی را در حاشیه شهرها، با کوی و گذر کثیف و باریک با دخمههایی سیاه و اتاقکهایی سرپوشیده توصیف کردهاند. این مکانهای تنگ و نامناسب وضعیت اسفناکی داشت. در شب با چراغ دودی روشن میشد و در زمستان شیشه پنجرهها همیشه شکسته بود، معمولا با آتش آنجا را گرم نگه میداشتند و سرما، کثیفی، تنگی جا و بوی خفهکننده کارگران را آزار میداد.
محل زندگی کارگران ایرانی را در حاشیه شهرها، با کوی و گذر کثیف و باریک با دخمههایی سیاه و اتاقکهایی سرپوشیده توصیف کردهاند. این مکانهای تنگ و نامناسب وضعیت اسفناکی داشت. در شب با چراغ دودی روشن میشد و در زمستان شیشه پنجرهها همیشه شکسته بود
وضعیت بهداشتی محیط کار
صنایع به ویژه صنعت نفت یکی از مکانهای پر خطر برای کارگران بود. خاک در صنایع نفت پُر از عفونت، پهن و مازوت و هوای استنشاق هم پُر از دوده بود. در زمستان گِل تا زانوی کارگران بالا میآمد و در تابستان هم به اندازهای گرم و غیرقابل تحمل میشد که گویی از آسمان آتش میبارید. کار در چنین شرایطی اغلب کارگران را بیمار کرده بود.
وضعیت معادنی که کارگران ایرانی در آنجا اشتغال داشتند همانند صنعت نفت در شرایط بسیار بد بهداشتی قرار داشت. تمام مراحل کار؛ از حفاری تا حمل و نقل به روشهای ابتدایی با کمک بیل و کلنگ و سورتمه و با بیشترین قدرت بدنی انجام میشد. کم پیش میآمد که یک کارگر ایستاده کار کند بلکه در بیشتر مواقع مجبور بود خم شده یا درازکش کار کند. محل کار در معادن از گرد و غبار زغال سنگ پُر بود و خطر گاز، ریزش و آتشسوزی مدام آنان را تهدید میکرد. همچنین عدم نور کافی و رطوبت زیاد باعث بیماریهایی مانند سل، روماتیسم و بیمایهای چشمی در میان کارگران شده بود.
آسیبهای جسمی کارگران
با توجه به شرایطی که در محل کار برای کارگران ایرانی وجود داشت، عده قابل توجهی از آنان با آسیبهای جسمی و حتی معلولیت مادامالعمر روبرو میشدند. آمارها نشان میدهد که کارگران ایرانی که در شرکتهای نفت نوبل مشغول به کار بودند بیشترین آسیب را دیده بودند. البته باید به این نکته اشاره کرد که وضعیت بهداشت و سلامت کارگران شرکتهای نوبل از همه کارگران بهتر بود اما باز تعداد حوادثی که برای آنان رقم میخورد قابل توجه است؛ یعنی از هر ۱۰۰ کارگر ایرانی شاغل در این شرکتها ۲۰.۳ درصد آنان آسیب دیده بودند.
آسیبدیدگی از ناحیه چشم همیشه متوجه کارگران دکلهای نفتی و دیگهای بخار بود. آنان هنگام کوبیدن و پرچ کردن پیچ و مهرهها به دلیل پریدن تراشهها، مکررا از ناحیه چشم آسیب میدیدند. تنگی نفس به دلیل کار کردن در صنعت نفت به خصوص حفاری، در میان کارگران ایرانی بسیار شایع بود. یک کارگر چند سال بیشتر نمیتوانست در صنعت نفت کار کند و پس از مدتی به تنگی نفس، سرفه و به مرور زمان به برونشیت مزمن یا آمفیزم و کم خونی دچار میشد. آنان معمولا از اختلالات عصبی، تحریکپذیری، ضعف، بیخوابی و کماشتهایی رنج میبردند.
وضعیت بهداشت و سلامت کارگران شرکتهای نوبل از همه کارگران بهتر بود اما باز تعداد حوادثی که برای آنان رقم میخورد قابل توجه است؛ یعنی از هر ۱۰۰ کارگر ایرانی شاغل در این شرکتها ۲۰.۳ درصد آنان آسیب دیده بودند.
عدهای از کارگران ایرانی هم هنگام فوران نفت از پا درآمده یا معلول میشدند. البته نقص عضو چیزی بهتر از مرگ نبود زیرا کارگر تا آخر عمر نمیتوانست کار کند و هیچ پشتوانه هم نداشت. پس مرگ برای آنان بسیار راحتتر از زندگی در شرایط سخت بود.
وضعیت بهداشت و سلامت برای کارگران زن بس ناخوشایندتر از مردان بود. علاوه بر اینکه تمام شرایط گفته شده در حق آنان هم وجود داشت، کارگران زن مشکلات خاص خودشان را نیز داشتند. برای مثال هنگامی که آنان باردار میشدند وضعیت بسیار سختی پشت سر میگذاشتند. تا اواخر سالهای قرن نوزدهم نه تنها در قفقاز بلکه در تمام امپراتوری روسیه هیچ قانونی برای حمایت از زن کارگر که باردار بود، وجود نداشت و در مواقع مختلف با انواع خشونتهای بدنی مواجه میشدند.
مرگ و میر کارگران
علاوه بر آسیبهای جسمانی بسیاری از کارگران ایرانی هنگام انجام کار یا در شرایط دیگر جان خود را از دست میدادند. مرگ هنگام کار برای این کارگران بیشتر در صنعت نفت اتفاق میافتاد. کارگرانی که به حفاری اشتغال داشتند سایه مرگ همیشه بالای سر آنان بود. این کارگران با بیل و کلنگ چاههایی به عمق ۵۰ تا ۶۰ متر و حتی بیشتر حفر میکردند اما ریزش چاهها و گاز همیشه جانشان را تهدید میکرد.
ریزش چاه به این صورت بود که آبهایی زیرزمینی بدنه چاهها را «بر روی این کارگران بخت برگشته» تخریب میکرد و جان آنان را میگرفت. در مواقعی هم کارگر به وسیله گاز جان خود را از دست میداد؛ یعنی با عمیق شدن چاهها، هوا کمتر و گاز بیشتر میشد و باعث مرگ کارگر می شد. در بسیاری از مواقع کارگرانی که در چاههای نفت جان خود را از دست میدادند، جسدشان پیدا نمیشد.
عدهای از کارگران ایرانی در مکعبهای نفتی جان خود را از دست میدادند؛ بدین صورت که این مکعبها فضای آنچنانی نداشت و پُر از بخار بد بوی دی اکسید گوگرد بود که باعث به وجود آمدن تنگی نفس و سرفه در کارگران میشد و حتی در مواقعی انفجار این مکعبها مرگ کارگران را رقم میزد.
عدهای از کارگران ایرانی هنگام فوران نفت از پا درآمده یا معلول میشدند. البته نقص عضو چیزی بهتر از مرگ نبود زیرا کارگر تا آخر عمر نمیتوانست کار کند و هیچ پشتوانه هم نداشت
آتشسوزی در کارخانهها، کشتیها، معادن و … که به صورت عمدی و یا غیرعمدی اتفاق میافتاد، عامل دیگر مرگ کارگران ایرانی بود. با توجه به اینکه عده قابل توجهی از کارگران ایرانی جان خود را از دست میدادند در مواقعی از سرنوشت آنان اطلاعی به دست نمیآمد و صاحبان کار با رشوههایی که میدادند بر مرگ کارگرانی که در زیر گل و لای در ته چاهها جان خود را از دست میدادند، سرپوش میگذاشتند.
علل آسیبدیدگی و مرگ
بررسی منابع و آمار و اطلاعات به دست آمده از کارگران مهاجر ایرانی در قفقاز نشان میدهد که تعداد آسیب جسمی، معلولیت و حتی مرگ در میان آنان زیاد بوده است که این امر به دلایل مختلف بستگی داشت. خستگی و کسالت یکی از مهمترین دلایل آن بود. بدین صورت کارگران با فشار کاری زیاد نیاز به استراحت و تعطیلات داشتند اما استراحت خیلی کم اتفاق میافتاد و جوابگوی خستگی آنان نبود. لذا عدهای دچار ضعف یا خستگی عصبی و در نتیجه افسردگی میشدند زیرا کار یکنواخت و روتین که نیاز به توجه و تمرکز داشت پس از مدتی سیستم عصبی و مغزی کارگر را دچار اختلال میکرد و کارگر بیاحساس، ناتوان از تفکر و اغلب افسرده میشد.
کارگر با چنین شرایطی، هنگام روشن بودن موتور و حرکت چرخ دندهها، شروع به تمیز کردن یا نزدیک شدن به دستگاه میکرد و به دلیل ضعف نظارت فنی و از آنجایی که معمولا این دستگاهها حفاظ خاصی نداشت و اصولا برای برخی از آنها امکان نصب حصار یا محافظ وجود نداشت، به محض برخورد کارگر با آن به آسیب بدنی یا مرگ او منجر میشد.
جمعبندی
با توجه به اینکه عده قابل توجهی از کارگران ایرانی جان خود را از دست میدادند، در مواقعی از سرنوشت آنان اطلاعی به دست نمیآمد و صاحبان کار با رشوههایی که میدادند بر مرگ کارگرانی که در زیر گل و لای در ته چاهها جان خود را از دست میدادند، سرپوش میگذاشتند
عده قابل توجهی از ایرانیان با توجه به شرایطی که به لحاظ اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در ایران بر آنان رفته بود خانه و کاشانه خود را رها کرده و به قفقاز مهاجرت کرده بودند، پس بیشتر آنان فاقد سرمایه مادی، ابزار تولید و دانش و مهارت بودند. به همین علت هم در راهآهن، کشتیها، صنعت نفت، مزارع و … به پستترین، دشوارترین و پُرخطرترین کارها مانند چاهکنی، حفاری، تمیزکاری معابر، پل سازی و … اشتغال پیدا کردند و در محل کار یا کلبهها، الونکها و کپرها در حاشیه شهرها زندگی میکردند. این وضعیت اشتغال و سکونت ارتباط مستقیمی با بهداشت و سلامت آنان پیدا میکرد و نقش مهم در آسیبها جسمانی و مرگ و میر این کارگران مهاجر داشت.
محل سکونت کارگران مهاجر ایرانی، محیط کار، ساختمانهای خوابگاهی و کلبهها و آلونکهای اجارهای بود که هر کدام از این مکانها به اقتضای خود سلامت جسمانی کارگران را به خطر میانداخت و باعث بیماری و مرگ آنان میشد. البته وضعیت بهداشت محل کار کارگران ایرانی بسیار خطرناکتر از محل سکونت آنان بود چرا که بیشتر این کارگران در حین انجام کار دچار آسیب جسمانی، معلولیت و مرگ میشدند.
این وضع هم به ساعات طولانی کار، وضعیت فنی کارخانهها و صنایع، خستگی و کسالت کارگران و حتی فصول سال بستگی داشت. بدین صورت وقتی در فصل گرم سال کارگر ایرانی مجبور بود مدت طولانی کاری یکنواخت انجام دهد دچار خستگی و ضعف میشد و تمرکز خود را از دست میداد. در نتیجه یا یکی از اعضای بدنش دچار آسیب میشد، یا جان خود را از دست میداد و اگر زنده میماند پس از مدتی کار کردن به بیماریهای تنفسی یا روحی و روانی مبتلا میشد.
بنابراین چنین زیست اجتماعی که این کارگران با آن مواجه بودند باعث میشد تا بیشتر از دیگر کارگران به بیماریهایی مانند مالاریا، طاعون، وبا و غیره مبتلا شوند و معلولیت و آسیب جسمانی بیشتری ببیند. برای نمونه در شرکتهای نفت نوبل از هر ۱۰۰ کارگر ایرانی ۲۰.۳ درصد دچار آسیب میشدند که در نسبت با کارگران ملیتهای دیگر بیشتر بودند.