تنها یکسال از کشتن یک خرس قهوهای در استان اردبیل گذشته بود که سه خبر غمانگیز دیگر جامعه محیطزیست ایران را با شوک عجیبی روبرو کرد. از همه غمناکتر هم کشته شدن خرس نر دیگری درست در شهر «انگوت» و آن هم در استان اردبیل بود که شوک ناشی از آن را دو چندان کرد.
روز ۴ اردبیهشت سال ۱۴۰۱ بود که یک خرس قهوهای پس از تعقیب و گریز توسط مردم در شهر نمین، توسط تراکتور به زیر گرفته شد، طنابی بر گردنش آویخته شد و در نهایت زیر چرخ عقب تراکتور ماند تا ماموران محیط زیست برسند! هرچند قول تعقیب قضایی متخلفان در این پرونده داده شد، اما این واقعه یکبار دیگر هم در این استان رخ داد و یک خرس دیگر با شرایط مشابه و بلکه فجیعتر به دست تعدادی از مردم- البته بعد از گرفتن چند عکس و فیلم یادگاری برای قدرت طلبی انسان- کشته شد. نکته اسفناکتر این است که در همین شهرستان و در سال ۱۳۹۳ نیز یک قلاده خرس قهوهای با همین وضعیت کشته شد و گویی استان اردبیل نقش جدی در از بین بردن حیات وحش و به ویژه خرسهای قهوهای دارد.
هنوز شوک و حاصل از این اقدام التیام نیافته بود که خبر آزار و اذیت یک توله خرس سیاه بلوچی در جنوب استان سیستان و بلوچستان توسط افراد محلی فضای اجتماعی را ملتهب کرد. یک روز هم از این کلیپ آزار و اذیت حیات وحش نگذشته بود، که در تاریخ جمعه ۱۹ خرداد، خبر قاچاق دو توله خرس بلوچی دیگر این بار در گناباد، توجه رسانهها را به خود جلب کرد.
اگر تنها همان آمار یکسال قبل یعنی ۶۶ خرس کشته شده در یک دهه گذشته را در نظر داشته باشیم و با فرض این که در سال ۱۴۰۱ خرس دیگری کشته نشده، این یک مورد هم به جمع قبلی افزوده شده و آمار ۶۷ خرس در ۱۱ سال گذشته، تقریبا یک رکورد برای حیات وحش و محیطزیست ایران محسوب میشود. رکوردی که ننگ بزرگی برای کلیت جامعه ایران است.
این سوال مطرح است که چرا برای خرسهای حیات وحش ایران رقم خورده و باید دید علت چیست که چنین حادثهای در یکسال گذشته رخ داده و چرا استان اردبیل در یکسال ۲ خرس را از طبیعت خود حذف کرده؟ کدام دستگاههای اجرایی به درستی عمل نکردند که در سه روز از شمالغرب تا جنوبشرق ،چنین وضعیتی برای خرسها و به ویژه خرس بلوچی که وضعیتی شبیه یوزپلنگ دارد، رخ داد؟
مردم یا مسوولان، کدام مقصرند؟
در پیش آمدن چنین وضعیتی اتهام اول به سمت مردم بومی است که چرا جامعه ایران با طبیعت خود سر ناسازگاری دارد؟ چرا بسیاری از افراد نسبت به تخریب منابع طبیعی و حیات وحش کشور که دوام زندگی ما در گرو آنهاست تا این اندازه بیتفاوتیم؟
چه اتفاقی افتاده که وقتی فرونشست تا زیر خانههایمان در اصفهان و تهران و … آمده و هر آن احتمال فرو رفتن منازلمان در اعماق زمین وجود دارد، بازهم نسبت به آن بیتفاوتیم؟ پاسخ به این سوالات تنها از دریچه علوم اجتماعی و به ویژه جامعهشناسی و نظریه «رونالد اینگلهارت» امکانپذیر است.
اینگلهارت معتقد است که دراثر توسعه اقتصادی در کشورهای پیشرفته صنعتی، در ارزشهای مادی انسانهای این جوامع تحول رخ داده، به گونهای که روند این تحول، حرکت از ارزشهای مادی به ارزشهای فرامادی را نشان میدهد.
در واقع نظریه دگرگونی ارزشی اینگلهارت، جابهجایی از اولویتهای مادی به سمت اولویتهای فرامادی را بهطور بالقوه، فرایندی جهانی میداند؛ یعنی هر کشوری که از شرایط ناامنی اقتصادی به سوی امنیت نسبی حرکت میکند، الزاما این فرایند در آن روی میدهد. این امر به روشنی نشانگر رابطه میان توسعه اقتصادی و دگرگونی ارزشی است.
ارزشهای مادی مبتنی بر نیازهای زیستی و امنیتی فرد و مستقیم با حیات طبیعی او ارتباط دارند و در مقابل ارزشهای فرامادی قرار دارند که در جهت ارضای نیازهای فرازیستی انسان هستند. از لحاظ نظری کسانی بیشترین اولویت را به ارزشهای مادی میدهند که در طول سالهای شکلگیری شخصیتشان با عدم امنیت اقتصادی و جانی مواجه شده باشند و کسانی بیشترین اولویت را به ارزشهای فرامادی میدهند که تحت اوضاع نسبتا امنی پرورش یافته باشند.
اینگلهارت اذعان میدارد، آنهایی که در خانوادههای به نسبت مرفه پرورش یافتهاند به احتمال بیشتر به ارزشهای فرامادی اهمیت میدهند. این افراد کسانی هستند که اولویتهای ارزشیشان فرامادیگرایانه است چرا که آنها امنیت مادی و جانی را مسلم فرض کردهاند. بنابراین یک دسته نیازهای دیگری چون «خود شکوفایی»، «عشق و دلبستگی»، «توجه به محیطزیست»، «کوشش در جهت زیباترسازی شهرها»، «حرکت به سوی جامعهای دوستانهتر و انسانیتر»، «حرکت به سوی جامعهای که ارزش اندیشهها در آن بیش از پول» است، مطرح میشود.
ولی مادیگرایان افرادی هستند که به دلیل نداشتن احساس امنیت سازنده ناشی از دوران شکلگیری شخصیتشان و وضعیت اقتصادی فعلی، دارای اولویت مادیگرایانه هستند. اینان بیشتر بر امنیت اقتصادی و جانی تاکید میکنند. چنین ارزشهایی منجر به جهتگیریهای بسیار متفاوت مادیون و فرامادیون نسبت به بسیاری از مسائل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی میشود و نگرشهای آنها را نسبت به بسیاری از هنجارها متفاوت میکند.
این رویکرد را میتوان به درستی در مورد فهم بهتر رفتارهای نابهنجار رخ داده در استان اردبیل و سیستان بلوچستان هم مد نظر داشت. آنچه مشخص است توسعه انسانی دو استان سیستان و بلوچستان و اردبیل بنابر گزارش «ایرج ساعی ارسی» و همکاران در سال ۱۳۹۸ که در بین ۳۱ استان کشور انجام شده، به ترتیب در جایگاه ۳۱ و ۲۵ قرار دارد. همچنین به استناد تحقیقات پژوهشی «هاشم رستمزاده» و همکاران در استان اردبیل، شهرستان خلخال برخوردارترین و شهرستانهای بیلهسوار، پارسآباد، مشکینشهر و نیر جزو محرومترین شهرستانهای استان شناسایی شدهاند.
به علاوه این، به استناد تحقیقات «محمد عمرانی» و «حبیب پیری» و در رابطه با استان سیستان و بلوچستان و درمناطق روستایی هم- که سه توله خرس در شهرستان سرباز به تازگی از طبیعت آن جدا شدهاند- شهرستانهای سرباز و کنارک به عنوان مناطق توسعه نیافته استان شناسایی شدند.
چنین چیزی بدین معناست که این دو استان به لحاظ نظریه اینگلهارت در وضعیت توسعه اقتصادی خوبی نسبت به سایر استانهای کشور به سر نمیبرند.
بنابراین این تصور که حیات وحش و به خصوص جانوری مانند خرس-که بزرگترین گوشتخوار ایران هم هست- دشمن انسان بوده و تهدیدی جدی بر امنیت جانی مردم است، ناشی از غلبه همین ارزشهای مادی بر ذهنیات عمومی در این دو استان است. وقتی معاون محیطزیست اردبیل هم اعلام میکند افرادی که موجب کشته شدن این خرس شدهاند، به دنبال قهرمان بازی، قدرتنمایی و خودنمایی بودند، مصداقی بر این موضوع است.
مردم تنها مقصر نیستند
این که در بروز چنین مواردی مردم یا مسئولان کدام مقصرند، همواره بحثهای زیادی بوده. اما باید گفت همان اندازه که مردم در بروز چنین رفتارهای ضد محیطزیستی مقصرند، مسئولان اجرایی هم تقصیر دارند. البته در بروز حوادثی از این دست، نهادهای متعددی را میتوان مقصر دانست، اما کمتر ذهنی به سمت آموزش و پرورش متوجه میشود. واقعیت آن است که این مولفه مهم نقشی تعیینکننده در شکل گرفتن شیوه رفتار انسان با حیوانات دارد.
به عنوان مثال در جدیدترین پژوهش انجام شده، تحلیل محتوای کتب درسی هدیههای آسمانی تا دوره ششم، نشان میدهد مفاهیمی چون «پرهیز از آلوده کردن محیط زیست»، «صرفهجویی و پرهیز از اسراف» و «رعایت حقوق حیوانات» به کمترین میزان ممکن مورد توجه قرار گرفته و به مؤلفه «تنوع زیستی» هیچ اشارهای نشده است.
حتی دانشگاهها هم در این زمینه تا حدی مقصرند چرا که هیچ آموزشی برای دانشجویان مبنی بر حمایت از محیطزیست و به تبع آن انتقال این دانش به جامعه در نظر گرفته بودند. به عنوان مثال از ۲۲ واحد درس عمومی که برای دانشجویان در مقطع کارشناسی ارایه میشود هیچ درسی در ضرورت محیطزیست و ارزش آن برای جامعه مطرح نشده و تنها از سال ۱۴۰۱ به صورت بسیار محدود و در چند دانشگاه به صورت آزمایشی درس محیطزیست در بین دروس عمومی گنجانده شد.
دستگاه قضایی نیز در این زمینه باید ورود جدیتری داشته باشد. در شرایطی که محیط زیست در معرض خطر جدی است، جریمه کشته شدن حیوانات در معرض انقراض مانند یوزپلنگ، خرس و به نظر میرسد چندان تناسبی با آسیبی که به دلیل حذف آنها از محیطزیست صورت میگیرد، نیست.
در موردکشتن خرس قهوهای تنها به جریمه نقدی بسنده میشود، در حالی که این جریمهها تضمینی برای ممانعت از اقدام خلافکارانه نیستند. وقتی برای دومین مرتبه طی کمتر از یک دهه ۲ خرس در شهر انگوت اردبیل کشته میشود، مصداقی بر ناکارآمدی قوانین در جلوگیری از تکرار این جرایم است.
هرچند در این موارد نمیتوان منکر نقش سازمان حفاظت محیطزیست هم بود اما این که همه اشتباهات و کم کاریها بر دوش محیط زیست باشد هم چندان منطقی نیست.
منبع ایرنا